و رسالت من این خواهد بود که دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت عبور دهم و در شبی بارانی با خدای خویش چشم در چشم هم نوش کنیم... به وبلاگ من خوش اومدید...
:: تعداد بازديدها: :: کاربر: Admin
وقتی میگیم خدا کند که بیایی
شاید او می فرماید خدا کند که بخواهید . . .
نوشته شده توسط مریم در جمعه 31 خرداد 1392
گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری، دلی می شکند
مراقب بعضی یک ها باشیم؛ در حالی که ناچیزند ، همه چیزند
نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 30 خرداد 1392
دلـــــم یکـــــ کــوچـــهـ میخـــــواهَــــد بـــے بــــن بَستــــــ . . . و بــــارانـــے نَــــم نَــــم . . . و یکـــــ خـــــدا ، کـــهـ کَــمـــے بــــا ـهَــــم راه بــــرَویـــــم هَـمـیـــن
يوسف مي دانست که تمام درها بسته اند ؛ اما بخاطر خدا و تنها به اميد او ، به سوي درهاي بسته دويد و تمام درهاي بسته برايش باز شد ... اگر تمام درهاي دنيا هم به رويت بسته شدند ؛ تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او ، به سوي درهاي بسته بدو ، چون : خــداي تــو و يوســف يکـيــسـت ...
گـرگ ، گـرگ است گوسفند هم گوسفند است پـس چرا انسـان ، انسـان نیسـت؟؟؟
گـرگ ، گـرگ است
پـس چرا انسـان ، انسـان نیسـت؟؟؟
نوشته شده توسط مریم در چهار شنبه 29 خرداد 1392
خمیده ترین ایستاده دنیاست،
. . . مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر
زندگی با همه وسعت خویش ، محفل ساكت غم خوردن نیست؛
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست؛
اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست؛
زندگی جنبش و جاری شدن است؛
زندگی کوشش و راهی شدن است؛
از تماشاگه آغازحیات تا به جایی كه خدا می داند
زیر گنبد کبود جز من و خدا کسی نبود روزگار روبه راه بود هیچ چیز نه سفید و نه سیاه بود با وجود این مثل اینکه چیزی اشتباه بود زیر گنبد کبود بازی خدا نیمه کاره مانده بود واژه ای نبود و هیچ کس شعری از خدا نخوانده بود تا که او مرا برای بازی خودش انتخاب کرد توی گوش من یواش گفت تو دعای کوچک منی بعد هم مرا مستجاب کرد پرده ها کنار رفت خود به خود با شروع بازی خدا عشق افتتاح شد سالهاست اسم بازی من و خدا زندگی ست هیچ چیز مثل بازی قشنگ ما عجیب نیست بازی ای که ساده است و سخت مثل بازی بهار با درخت با خدا طرف شدن کار مشکلی ست زندگی بازی خدا و یک عروسک گلی ست...
نوشته شده توسط مریم در شنبه 25 خرداد 1392
وقتی سکوت خــدا را در برابر عبادتت دیدی؛
نگو خدا با من قهر است؛
او به تمام کائنات فرمان سکوت داده؛
تا حرف تو را بشنوند؛
پس حرف دلت را بگو ...
از میان دو واژه انسان و انسانیت،
اولی در میان کوچهها و
دومی در لابلای کتابها سرگردان است. ویکتور هوگو
یک رنگ که باشی؛
زود چشمشان را می زنی؛
خسته می شوند از رنگِ تکراری ات؛
این روزها، دوره ی رنگین کمان هاست ...!
دامن علقمه و باغ گل ياس يکي است
قمر هاشميان بين همه ناس يکي است
سير کردم عدد ابجد و ديدم به حساب
نام زيباي اباصالح و عباس يکي است
نوشته شده توسط مریم در جمعه 24 خرداد 1392
امشب كه در بهشت وا مى گردد
هر درد نگفتنى دوا مى گردد
از يمن ولادت امام سجاد(ع)
حاجات دل خسته روا مى گردد
نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 23 خرداد 1392
هر گل خوشبو که گل یاس نیست
هر چه تلألو کند الماس نیست
ماه زیاد است و برادر بسی
هیچ یکی حضرت عبـاس نیست
نوشته شده توسط مریم در چهار شنبه 22 خرداد 1392
تکیه بده اما...!!
به شانه هایی که اگر خوابت برد
سرت را زمین نگذارد..!!
وقت رایگان است..
اما بسیار قیمتی!!
نمی توانید صاحبش باشید...
اما می توانید از آن استفاده کنید
نمی توانید نگهش دارید...
اما می توانید صرفش کنید
وقتی از دستش دادید
هرگز قادر نخواهید بود آن را برگردانید
سومین روز ز شعبان چون برآمد خورشید
سومین شمس ولایت ز افق چهره گشود
روز میلاد همایون حسین بن علی است
باد بر خلق جهان مقدم پاکش مسعود . . .
گفتم : از اینجا تا کربلا چقدر راه است ؟؟؟ گفت : آن قدر که بگویی " السلام علیک یا اباعبدالله "
نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 21 خرداد 1392
شرم میکنم!
که وزن سیری ام را با ترازوی
کودک گرسنه کنار پیاده رو بکشم
نوشته شده توسط مریم در دو شنبه 20 خرداد 1392
هیچکس “همراه” نیست. ” تنهای اول “ دارنده بیشترین مشترک مدعی انتظار
نوشته شده توسط مریم در جمعه 17 خرداد 1392
نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 16 خرداد 1392
تو چین اگه پسری مزاحم دختری بشه اینطوری تنبیهش میکنن ...
حالا فک کن این برنامه تو ایران اجرا شه !
به کل درختای توی خیابون یکی یه دونه پسر بسته شده .
.
باور کنید لیلی هیچ موقع عاشق مارک شورت مجنون نشد که بعضی ها علاقه به این کار دارن !
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم... ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت برویت می گسترانیدم... ای کاش می توانستم اشک باشم تا هرگاه که آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفتم... ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم... ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دستها در کنار تو پرواز می کردم... و ای کاش سایه بودم تا نزدیک ترین کس به تو می شدم...
آری
ای کاش...........
نوشته شده توسط مریم در چهار شنبه 15 خرداد 1392
نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 14 خرداد 1392
خداوندا...
دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها...
یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان
یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن...
کوروش کبیر
سالها پیش از این
زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم همین یک کمی خاک که دعایش پر زدن آن سوی آسمان بود آرزویش همیشه دیدن آخرین قله ی کهکشان بود خاک هر شب دعا کرد از نه دل خدا را صدا کرد یک شب آخر دعایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد و خدا تکه ای خاک برداشت آسمان را در آن کاشت خاک را توی دستان خود ورز داد روح خود را به او قرض داد خاک توی دست خدا نور شد پر گرفت از زمین دور شد راستی من همان خاک خوشبخت من همان نور هستم پس چرا گاهی اوقات این همه از خدا دور هستم؟
من فقط یک کمی خاک بودم همین
یک کمی خاک که دعایش
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله ی کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از نه دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم؟
نوشته شده توسط مریم در شنبه 11 خرداد 1392
تو در آن پرده كه بيش از پيش شيدامان كني
ما در اينجا گم، كه تا شايد تو پيدامان كني
ما در اينجا غايبيم و اين همه راز و نياز
مي رود تا آسمان تا تو هويدامان كني
نوشته شده توسط مریم در جمعه 10 خرداد 1392
نوشته شده توسط مریم در پنج شنبه 9 خرداد 1392
ذهن ما باغچه است، گل در آن باید کاشت و نکاری گل من، علف هرز در آن می روید. زحمت کاشتن یک گل سرخ کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است! گل بکاریم زیاد تا مجال علف هرز فراهم نشود بی گل آرایی ذهن نازنینم، نازنینم، هرگز آدم، آدم نشود
جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد
و جاذبه زمین ، سیب را ...
فرقی نمیکند؛
سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست
به جاذبه ای می اندیشم که پروازم میدهد ،
خدا ...
نوشته شده توسط مریم در دو شنبه 6 خرداد 1392
Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by mmaryam This Template By