لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد ، سرخ ِ سرخ.
گل ها انار شد، داغ ِداغ.
هراناری هزار تا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند،
دانه ها توی انار جا نـمی شدند.
انار کوچـک بود.
دانه ها ترکیدند.انار تَرک برداشت.
خون ِ انار روی دست ِ لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مـجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت : راز رسیدن فقط هـمین بود.
کافیستــــ انار دلتـ ترکــ بـخورد...

نظرات شما عزیزان:
یه دوست 
ساعت16:09---1 مهر 1392
سلام مریم خانم خوبید؟
منم شروع فصله پاییز و ماه مهر و همچنین هفته دفاع مقدس رو به شما تبریک می گم...انشاءالله که سالی پر از موفقیت و شادی داشته باشید
کامروا و سر زنده باشید
راستی مطالبه جدیدتون توپ و عالیه واقعا خسته نباشید
mahdi 
ساعت13:06---27 شهريور 1392
یه ضد حال کوچیک بزنم؟!
تکراری بود!!!!!!
خخخخخ
خسرو 
ساعت20:29---25 شهريور 1392
کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را
...
بهترین شادباش ها تقدیم به شما،
بمناسبت میلاد امام علی بن موسی الرضا(ع)
سلام ابجی